آنچه که پیش از این اتفاق افتاد را اینجا بخوانید.
در سریال نبرد گلها کار به آنجایی رسید که گلرو بر خلاف عشقی که به امید داشت خودش را مجبور کرد تا با جهان پسر انور خان و برادر گلفام ازدواج کند. گلرو برای گرفتن انتقام از گلفام دست به این کار زد و امید در کمال بهت و ناباوری نظاره گر جریان شد. امید بارها تلاش کرد تا هدف واقعی گلرو از این کار را بفهمد اما در تلاش آخرش گلرو به او گفت که فقط و فقط چون گلفام نسبت به امید عشق و علاقهای داشته است گلرو برای اینکه امید را از گلفام بگیرد او را عاشق خودش کرده و زمانیکه امید را از گلفام جدا کرد دیگر علاقهای به ادامه دادن رابطه با امید نداشته است. گلرو گفت در حالیکه دلش می خواسته پول و ثروت گلفام را هم داشته باشد برای به دست آوردن آن تلاش میکرده و سادهترین راه برای دست یافتن به آن ثروت را ازدواج با جهان دانسته است.
امید پس از آن گفتو گو دست از تلاش برای به دست آوردن دوباره گلرو برداشت و تصمیم به ازدواج با گلفام گرفت. ازدواجی که هر دوی آنها ( امید و گلفام) میدانستند که به خاطر انتفام گرفتن از گلرو است و عشق و علاقه در آن دخالت زیادی ندارد.
امید و گلفام زندگیشان را در ویلای سپاهی شروع کردند، حتی با مخالفتهای شدید جهان نه گلفام و امید از آن خانه رفتند و نه گلرو حاضر به ترک ویلا شد.
در این میان خالده، خدمتکار شخصی گلفام، که شاهد فشار زیادی از جانب گلرو بر روی گلفام و زندگیاش بود بارها تلاش میکند تا گلرو را از بین ببرد. او یک بار با از کار انداختن ترمز ماشین گلرو سعی کرد او را بکشد اما تیرش جایی به سنگ خورد که آن روز گلفام به جای گلرو از ماشین استفاده کرد و دچار سانحه شد.اما پس از ازدواج امید و گلفام او نقشه دیگری برای از بین بردن گلرو کشیده است. خالده با اضافه کردن داروهای بسیار قوی افسردگی به نوشیدنیهای روزانه گلرو او را در خطر مرگ قرار داده است.
گلفام طی یک اقدام خودسرانه و برخلاق قولی که به امید در رابطه با بچهدار شدنشان داده بود، سر میز شام خبر باردار بودنش را به همه میدهد. امید که تصور میکند این اتفاق واقعا افتاده است از این اتفاق عصبانی میشود، در این میان حال گلرو هم بسیار بد میشود هم در اثر شنیدن این خبر و هم در اثر مصرفداروهای بسیار قوی افسردگی.
اما بدانید که خبر بارداری گلفام دروغی بوده است و ازین خبر فقط برای ناراحت کردن گلرو استفاده کرده است. اما تا زمانی که او بخواهد دروغ بودن این خبر را به بقیه هم بگوید خبر پخش شده و خالده و جهان بسیار خوشحال و شادمان به گلفام تبریک میگویند. جهان به قدری از باردار بودن گلفام و دایی شدن خودش شاد است که مدام حرف میزند و به گلفام اجازه هیچ حرفی را نمیدهد.
خالده هم شادمانیاش از این خبر را با خبر دادن به همه اطرافیان ابراز میکند و این خبر دروغین همه جا پخش میشود.
از سوی دیگر از غنچه خواهر دیگر گلرو در حال باج گرفتن از شوکت برادر امید است. غنچه عکسهایی از قرار شام خصوصیاش با شوکت دارد که از آنها برای حق السکوت گرفتن استفاده میکند.
دویگو و مَرت هم که حالا وارد رابطه عاشقانهای شدهاند در حال سر و کله زدن با آیهان دوست سابق دویگو هستند، از سویی ماهیانهای که بایستی به خانه سالمندان برای نگهداری پدر دویگو پرداخت میشده است عقب افتاده و این درگیری مالی موجب میشود که دویگو با مادرش وارد بحثی جدید شود. مادری که همسر ِ پدر آیهان دوست پسر سابق دویگو است.
چیچک و تانر هم بعد از آشکار شدن تلهای که غنچه و شوکت پدر تانر برای جدا کردن آن دو از هم گذاشته بودند به صورت پنهان با هم ازدواج کردند و حالاباید خبر این ازدواج را به خانوادهها بدهند.
غنچه در جریان باجگیری از شوکت با شوکت بحثش میشود و در جدالی غنچه به زمین خورده و از هوش میرود. شوکت به خیال آنکه غنچه را کشته است او را در گوشهی خیابان رها کرده و فرار میکند.
در این میان اما گلرو از رازی خبردار میشود که قصد دارد از آن به عنوان دستآویزی برای در فشار دادن گلفام استفاده کند، اما این راز چیست؟ گلرو در یکی از بگومگوهایش با خالده حرفی را شنید که ممکن نبود هیچوقت تصورش را هم بکند. خاله گلفام را دخترش صدا زد و به گلرو گفت که نمیگذارد بیش از این دخترش را آزار دهد و در این راه از هیچ کاری فروگذار نیست.
ادامه ماجرا:
گلرو که در صدد به دست آوردن مدرکی ازرابطه مادری میان خالده و گلفام است برای انجام تست دیانای به اتاق خالده میرود و چند تار مو از او را بر میدارد. خالده متوجه ورود گلرو به اتاقش میشود و او را شیطان کوچک صدا میزند و با عصبانیت سراغ گلرو میرود و شروع به بحث و جدل میکند و از گلرو میخواهد تا درباره رفتنش به اتاق او توضیح میخواهد.
جهان از راه میرسد و از خالده می خواهد که برای خواهرش که حالت تهوع دارد چای سبز درست کند. با این اتفاق بحث گلرو و خالده ناتمام میماند.
شب هنگام جهان از حس درونیاش با گلرو حرف میزند و به او میگوید که دلش میخواهد بچه داشته باشند.
جهان به گلرو می گوید که بسیار از پدر شدن امید خوشحال است و دیگر از امید متنفر نیست.
جهان از باردار بودن گلفام بسیار خوشحال است.
از آن سو مسعوده خواهر بزرگتر گلرو دربهدر به دنبال غنچه میگردد، هیچ اثری از او نیست و خبری هم نداده است.
گلرو به سرایداری میرود و به جهان میگوید که میخواهد شب را در سرایداری و پیش خواهرش بماند.
گلفام و گلرو در پایین پلهها به هم برمیخورند، گلفام باز هم لب به نیش و کنایه میزند و میگوید: نه لباسی که پوشیدی و نه آرایشی که کردی پریشونیت رو نمیپوشونه، این پریشونی فقط موقعی که پدرت رو از دست دادی توی صورتت بود.
او از این میگوید که با حامله شدن گلفام کور سوی امیدی هم که گلرو نسبت به عشق امید داشته است از بین رفته و چیزهایی در دلش مُرده و برای همیشه از دل امید پاک شده است.
گلفام به گلرو میگوید که برای اولین بار دلش برای او سوخته است.
گلرو در حالیکه به سمت سرایداری میرود در حیاط ویلا امید را میبیند ، خشمکین و عصبانی به سمتش میرود و در حالی که به امید مشت میزند از او میپرسد که چطور توانست این کار را با او بکند.
امید او را به آرامش دعوت می کند و به او میگوید که وسط ویلا داد و بیداد راه نیندازد.
امید به گلرو: این چه نمایشیه راه انداختی؟ داری سعی میکنی دیوونم کنی؟
گلرو: چطور تونستی بهش دست بزنی؟ باهاش ازدواج کردی کافی نبود؟
من به جهان دست نزدم، به کسی غیر از تو نتونستم دست بزنم. من با شوهرم رابطه نداشتم.
امید: این که الان اینو بگی چه فایده داره؟ چه مفهومی داره؟
گلرو: خیلی دارم زجر میکشم. امید خوب توی چشمام نگاه کن ! اینم برای مفهومی نداره ؟
امید: نداره! این زجر کشیدنای دروغیت دیگه برای من هیچ ارزشی نداره گلرو.
گلرو: امید نمیبینی چقدر دارم زجر میکشم؟ نمیبینی؟
امید: چرا میبینم. درد یه نفرت واقعیه. چون گل فام ازش گذشت تو هم ازم گذشتی. حالا که با هم ازدواج کردیم من برات مهم شدیم.
امید هم وارد بازی گلفام شد. او با تاکید بر این نکته که بچه من توی شکم گلفام است به گلرو گفت حالا برات مهم شدم حالا که دوباره با گلفم هستم.
امید با نفرت گلرو را از خودش دور کرد و او را تنها گذاشت. امید هنوز در باور کردن حرفهای گلرو شک دارد .
در خانه حکیم اغلوها جاهده درباره امید و گلفام صحبت میکند، در حالیکه شوکت هنوز به فکر غنچه و اتفاقی است که برای او افتاده. حالش بسیار بد است.
در واحد سرایداری هم مسعوده نگران و دلواپس غنچه و چیچک است. گلرو وارد خانه میشود نیش و کنایههایی از شوهر خواهر و مادر شوهرخواهرش میشنود.
امید که هنوز درگیر رابطه عاطفیاش با گلرو است به کلینیک نزد اُنور میرود تا با او درد و دل کند.
گلرو و مسعوده همچنان در سرایداری نگران غنچه شب را صبح میکنند.
گلرو از دلمشغولیهایش درباره امید میگوید و مسعوده به او میگوید ارزش این همه عذابی که کشیدی نداشت.
امید که به کلینیک رفته تا با اُنور صحبت کند زمان را به سکوت میگذارند و حرفی برای گفتن ندارد. اما اُنور به او میگوید که: تو دوست داشتن ِ گلرو را دوست نداری.
خالده به شدت از گلفام پذیرایی میکند و از گلفام برای مادر شدنش تعریف میکند.
گلفام خودش را جلوی آیینه در هیبت یک زن باردار تصور میکند و لبخندی بر لبش مینشیند.
گلفام در رویاهایش خود را زن بارداری میبیند که همسرش این بار نه امید بلکه اُنور است.
صبح روز بعد، واحد سرایداری. گلرو و مسعوده با نگرانی از حال غنچه از خواب بیدار میشوند. در خانه حکیم اوغلوها شوکت با اضطراب در روزنامهها دنبال نام و نشانی از غنچه میگردد اما چیزی پیدا نمیکند. او نگران این است که کسی غنچه را پیدا نکرده باشد.
مسعوده در حال لباس پوشیدن برای رفتن به اداره پلیس است.
پلیس زنگ خانه را میزند، مسعوده نگران میپرسد که آیا برای غنچه اتفاقی افتاده است؟
چیچک و تانر به خانه آمدهاند تا به خانوادهها ازدواجشان را خبر دهند. آنها در حال قرار گذاشتن برای نحوه خبر دادن هستند که مسعوده و گلرو را نگران میبینند که در حال رفتن با پلیس هستند.
پلیس کیف غنچه را در میان آشغالها پیدا کرده است.
مسعوده با پلیس میرود و گلرو هم شروع بع تماس گرفتن با بیمارستانها میکند تا نشانی از غنچه بیابد.
در خانه دویگو و مَرت نامهای از طرف خانه سالمندان آمده است که به او مهلت یکروزهای برای پرداخت قسط ماهیانه نگهداری پدرش دادهاند.
دویگو نگران و دلواپس میان انتخاب مَرت و پذیرش شرط آیهان برای پرداخت قسط است. ( آیهان به دویگو گفته است که در ازای قطع رابطهاش با مَرت نه تنها پول خانه سالمندان پدرش را میدهد بلکه دویگو هم دوباره از تفریحات و خوشیهای زندگی گذشتهاش برخوردار خواهد بود).
گلرو در طی تماسهایش با بیمارستانها چیزی پیدا نمیکند، اما مسعوده از دختر بینام و نشانی با مشخصات غنچه حرف میزند که به بیمارستان برده شده.
گلفام و امید در حال خارج شدن از خانه از ماجرای غنچه خبردار میشوند.
میان گلرو و گلفام بحثی درباره خانواده گلرو پیش میآید و در این میان گلرو از حال میرود.
در صحنه بعدی خالده به دستیار جدید گلفام خبر از بارداری گلفام میدهد.
گلفام و امید درباره تمام کردن بازی باردار بودن گلفام و ترس از خبردار شدن خبرنگارن صحبت میکنند و این که اگر این خبر به گوش جاهده برسد عواقب خوبی نخواهد داشت.
افزودن دیدگاه جدید
دیدگاه خود را بیان کنید